.

.

درگیری های ذهنیِ نیمه شبانه !

دیشب چند تا فکر نگذاشتن بخوابم . همشون زده بودن تو سر هم و بد جوری فکرمو مشغول کرده بودن : 

اولیش در مورد یه دوست تو دنیای مجازیه که خیلی وقت بود میخوندمش ٬با تک تک جمله هاش زندگی میکردم و روزی نبود که دو سه بار وبلاگشو باز نکنم ... اما خوب بنا به دلایلی مجبور شد از اون خونه ی کوچیک مجازیش بره ... من از جای جدیدش بی خبر موندم ! البته نه فقط من خیلی از دوستاش اما خوب حق داره شاید ! میترسه بازم لو بره ساکت

دوم قبولی ِ - تو امتحان ارشده . به کل فکر و ذهنمو گرفته ٬آخه برام جالبه که هیچ تلاشی هم برای قبولی نمی کنه .گاهی از دستش دلگیر میشم که چرا براش مهم نیست ٬اما بعد که میبینم طفلکی از صبح از خونه میزنه بیرون تا شب دنبال کارشه ٬ روزی حداقل ۱۰ ساعت کلاس داره و گاهی یه نهار درست حسابی هم نمیتونه بخوره ٬معلومه که شب که خسته و مونده میره خونه دیگه جایی برای حتی فکر به درس خوندن هم نیست ... با خودم گفتم خدایا جای حق نشستی دیگه ! 

موضوع بعدی مربوط به خودمه که توی دو تا پست پایین تر نوشتم ٬گاهی خیلی رنج میبرم چون پایه و اساسش کمبودِ اعتماد به نفس و جراته ! باید بیشتر تلاش کنم ... 

آخریشم مربوط به همون دوستمه که اون اتفاقات بینمون پیش اومد . هنوز تو بهتم ..  

و اما نتیجه گیری  : 

در مورد اون دوست وبلاگی دیگه نمیدونم چطوری خودمو راضی کنم که ... چند دفعه تا حالا بهش کامنت دادم و علنا دلتنگیمو ابراز کردم اما بی فایده بوده ... مشکل اینجاست که هرچی هم خودمو قانع میکنم که حتما اصلا دیگه وبلاگی نزده یا شایدم ساخته و دلش نمیخواد تو بری بخونیش بی خیال ! اما مگه میشه ... نمیدونم چرا تو این مورد دل به دل راه نداره !  افسوس

در مورد- قبولیشو سپردم به اونی که اون بالا نشسته .خودش بهتر میدونه صلاح چیه .همونی میشه که اون میخواد . 

خودمم مسلما باید رو اون مواردی که باعث میشن اعتماد به نفسم کم بشه کار کنم و یه برخورد جدی باهاشون داشته باشم ! 

و اما اون دوست ِدنیای واقعی ! به خدا نمیدونم چی بگم ! برام سخته .... از یه طرف میگم هشت سال رابطه حیفه ٬از اون طرف وقتی رفتارهای مغرورانشو میبینم ... نمیدونم شایدم روزِ تولدش با یه کادوی کوچیک یا یه پیام از طرف اون زبانمعذرت خواهی کنم و قضیه تموم بشه ... اما میدونم هیچوقت اون اس ام اسش یادم نمیره و رفتارم باهاش مثل قبل نمیشه ...  

.......... 

دیشب تو همین عوالم یه پیام به-دادم : نشک نخودیم خواب نمیرم و .... / صبح یه پیام ِ بلند بالا در مورد ولنتاین داده ٬شعره نمیدونم از خودشه یا نه ! اگه از خودش بود میزارمش چشمک