.

.

قران

 

احیا رو خودم گرفتم .تنهای تنها تو اتاقم/تاریک تاریک. با رادیو گوشیم...! 

برعکس سالهای دیگه که ذوق داشتم با دوستام باشم و از چند روز قبل باهم هماهنگ میکردیم امسال اصلا حوصله نداشتم.

چند روز پیش که (رز) پرسید امسال کجام؟.قرار شد بیاد اینجا با هم بریم مسجد.ولی مثل اینکه با بی افش قرار گذاشته بود .دیشب قرارشون کنسل شده بود هرچی اصرار کرد گفتم نمیتونم بیام .اجازه نمیدن/ میدادن اما ته دلم خودم نخواستم که برم.

میخواستم تنها باشم ! خودم باشم/خود خودم .گوپـ ـی دائم تک زنگ میزد و بهم میفهموند که به فکرتم و باهاتم.پیشتم و باهمیم داریم برای خوشبختیمون دعا میکنیم.تا نزدیکای صبح باهم بودیم و با تک هامون همراهی خودمونو اعلام میکردیم.اما بالاخره من خوابم برد.و گوپیـ ـم تنها شد/ 

گوپـ ـی جونم خوشحالم که یک سال و دو تا ماه مبارکه  که همراهمی.خوشحالم که یکی هست که سحر ها با تک زدن و اسمس هاش بهم میگه که من تنها نیستم و هنوز هم با منه/هنوز من بهونشم و هنوزم دوستم داره!

با رادیو احیا گرفتم/دراز کشیدم و هندزفری رو گزاشتم توی گوشم همون طور که تو تخت خوابیده بودم دعای جوشن کبیر رو گوش میکردم و اشک میریختم... اشک میریختم و  از ته دلم دعا میکردم ...برای همه ! قرانم سر گرفتم و خدا رو به عزیزاش قسم دادم.. 

بک یا.............

از خدا سلامتی و دل خوش خواستم برای همه !/ سالم بودن عزیزام/اینکه هیچوقت ازم عزیزترین کسایی رو که دارم نگیره/هیچوقت تنها نمونم...

منو زود تر از اونا...

       خدایا ممنونم  ممنونم که امسال هم بهم فرصت دادی و چشمامو بارونی کردی ... 

           تنهام نگذار..................................و....................................امتحانم نکن