.

.

خرید

 

 صبح تا ظهر کلاس. بعد هم یه کم استراحت. عصر هم با مامان رفتیم بیرون . اول رفتیم سفارش شیرینی دادیم واسه روزی که بابا اینا میان بعد هم واسه دل خودمون گشتیم . 

 

 یه کم  لوازم آشپز خونه دیدیم .و قیمت گرفتیم چون مامان میخواد سرویس غذا خوریشو عوض کنه. منم یه چیزایی واسه آیندم پسندیدم ولی نمیشه حالا خرید چون روز به روز کللی چیزای جدید میاد ! 

بعد هم رفتیم تابلو بگیریم واسه خونه که هرچی گشتیم اون چیزی که میخواستیم پیدا نشد! 

و دست از پا دراز تر برگشتیم  .

نتیجه خرید و بیرون رفتنمون هم شد فقط یه کم سبزی خوردن!  

یه انگشتر بدل هم دیدم که خیلی خوشم اومد ازش ! اما مامان خانوم  با بدلیجات مخالفه ! 

واسه همینم من فقط گفتم این خوشکله ببینم چی میگه ؟ که گفت رنگش میره! 

  منم به روی مبارک نیوردم که میخواستمش!    

همین !