.

.

کلاس اشتباهی !

 

  اول صبح رو یادم رفت بنویسم /صبح ساعت هشت کلاس داشتیم دوازده نفری میشدیم رفته بودیم تو یه کلاس نشسته بودیم .  یه استاد خانوم اومد . همه همدیگه رو نگاه میکردیم . 

 

بازم رومون کم نشد. نشستیم . یهویی استاده گفت . با سلام کلاس ریاضی یک رو با من دارید.... 

ما !!!!!!!!!!!!!!!!! 

فهمیدیم بله اشتباه اومدیم ! دوازده نفر ! صد و سه رو صد و دو  دیده بودیم ! 

حالا کلاس به جز ماها همه پسر ! 

با کمال پررویی پا شدیم گفتیم انگاری اشتباه اومدیم ! 

مسخرمون کردن ! 

 

 

  کلاس و خستگی و دانشگاه .  

یکی از دوستام قرار بود چندی دیگه عقد کنه که موکول شده به عید نوروز هم عقد و هم عروسی و هم خونه برون ! 

 

من :  سلام آژانس به نام ...؟ 

راننده : هفت هشت  دقیقه ای  معطل شده / با یه خنده ای / بله کجایین خانوم ! 

من :  ببخشید  تو اوتوبوس بودم . 

 

یه کم از حرکت نگذشته یه تصادف یه پیکان با موتور ! راننده هم بدش نمیاد وایسه تماشا . 

باز حرکت . حالا هی از تصادف و هواس پرتی و شلوغی و... حرف میزنه . 

مثل اینکه صبح خودش هم یه مورد تصادف داشته .برگه بیمه رو در اورد بهم نشون داد و یه ساعت در موردش توضیح داد. 

 حالا ول کن نیست .حرفش میاد. این راننده هام انگاری تو این خیابونا دلشون به جای اینکه باز شه بیشتر میگیره! 

دنبال یه روی خوشن واسه درد دل و حرف زدن. 

تازه موبایلشم زنگ خورد گوشیو میده به من / خانوم میشه بگین گوشیشونو تو خونه جا گذاشتن ؟ 

من :  چرا نمیشه . 

 

آخر سر  هم کلی تقدیر و تشکر. تفلک روش نمیشد کرایه بگیره