.

.

همه چی از همه جا / پراکنده !

 دیروز (چهارشنبه) صبح کلاس داشتیم یه استاد تپل و کوتاه اما خوشکل : خانم . اومد سر کلاس یه جورایی احساس کردم تسلط کامل رو نداره اما بدک نبود . 

کلاس خیلی گرم بود استاد گفت یکی از آقایون بره ببینه سیستم تهویه اینجا چطوریه روشن کنه یا بگه برامون روشن کنن. 

یکی از پسرا رفت کللی استاد منتظر شد تا یباد و درس رو شروع کنه . وقتی اومد ...  

سیستم کامپیوتر اورده بود ! 

طفلکی ! 

گفت تازه کلی امضا دادم تا گذاشتن بیارم . 

  

پریروز با دوستم داشتیم میرفتیم تو بوفه یکی از پسرای دانشگاه ( که قبلا با یکی از دستای دبیرستانم (ها)  ) دوست بوده / گفت خانوم .. یه لحظه تشرییییف بیارین !  

رفتم ببینم چی میگه یه ساعت در مورد کلاس کامپیوتر که آشناش داره تشکیل میده حرف زد و آخر سر هم یه برگه ثبت نام بهم داد . منم تشکر کردم و رفتم. 

 

فرداش دوستم (اه) گفت برگه ی ثبت نام .. رو بهش برگردوندی؟ گفتم نه ! مگه باید پسش بدیم ؟ 

از اون دور طرف اومد ببینه میریم کلاس یا نه . 

دوستم با تشکرات فراوان برگه رو  برگردوند. منم فقط گفتم وقت ندارم بیام کلاس ! 

و رفتم . 

بعد دوستم (اه)  تعریف کرد که دیروز که با این پسره کلاس داشته پسره یه چیزایی پشت سر من و یکی دیگه از دوستام گفته ! 

از دوستم پرسیده چرا کلاساتون با .. نیست؟ اونم گفته چون من میخواستم شنبه هام خالی باشه و اونا میخواستن با فلان استاد بگیرن ! 

طرف هم گفته  نه ه ه ه . من اینا رو میشناسم . و ...

منظورش مشخصه دیگه یعنی ما اخلاقمون یه جوریه . 

کلی کیف کردم که موقع پس دادن برگه اصلا تحویلش نگرفتم و ضایع شد ! 

بعد هم دوستم تو مسیر هی میچسبید به من که کفر یارو رو در بیاره و بفهمه ما با هم دوستیم . 

  

-----------------------------------

امروز (پنجشنبه ) یه استاد جوون داشتیم از اوناست که خیلی مطالعه داره و سطح اطلاعاتش بالاست / ببینیم تا آخر ترم چی به سرمون میاد . 

  

 استاد تنظیم خانوادمون هم خیلی به نظرم آشنا اومد / فامیلیش هم مثل خودمه . حالا کم کم کشف میشه که کیه ! 

  

------------------------------------ 

دیگه اینکه خانواده چند روزیه در صدد؟ هستن که یه جورایی ماشین و بکنن تو کله ی من. و کم کم رانندم کنن ! 

تو این مدت که گواهینامه دارم خیلی کم رانندگی کردم . یه بار هم  تداصف ! 

چند وقت یه بار رانندگی میکنم بعد یه مدت بینش فاصله میوفته دوباره.... 

یه سری پراکندگی ها باعث میشه تا میام خوب یاد بگیرم دوباره فراموش میشه . 

دارم فک میکنم به اینکه یه چند  ساعتی باز برم تعلیم تو  جاهای شلوغ ! اون موقع که تعلیم میرفتم همون اطراف موسسه ی خودشون تعلیم میدادن ! 

زیاد تو جاهای شلوغ نرفتم / واسه شب هم یک ساعت بیشتر تعلیم ندادن !  

یه حسی بدی نسبت به رانندگی دارم . چند بار یه خوابهایی دیدم / اما ایشا الله که خیره !  

 

 ------------------------------------

  احساس میکنم همه چی زود یادم میره . یعنی نه که یادم بره اما وقتی که میخوام از اون چیزایی که بلدم استفاده کنم نمیتونم ذهنم رو متمرکز کنم و اون مطلب یادم بیاد / 

تصمیم دارم بیشتر مطالعه کنم  Reading a Book 

 

--------------------------------------

دیگه اینکه گوپـ ـیمو خیلی وقته ندیدمش . دلم تنگیده شده   بوچ !