گو اما این چند روز .دیروز چهارشنبه : حس زیبایِ تنبلی اومده بود سراغم و دانشگاه نرفتم .
یه جورای حال و حوصله ی استادمون رو نداشتم / احساس میکنم تسلط کافی رو هنوز روی درس نداره به خاطر همین کلی حرس؟ میخرم سر کلاسش.
حال و اوضاع روحیم هم همچون خوبی نبود !
و امروز پنچشنبه : گفته بودم یا نه / پنجشنبه ها ما یه استاد جوونِ پر تحرکِ خوب داریم / این یکی از اوناییه که خیلی دلش واسه دانشجوش میسوزه و میخواد هرچی بلده بکنه تو کله ی دانشجوها . حالا این شور و حال و تحرک اقتضای جوونیشه یا به خاطر اینه که هنوز اولای تدریسشه نمیدونم .
باری که به خاطر مورد اول نباشه . و همیشه همینطور دلسوز بمونه !
امروز باید برای همین استاد تحرکه یه (کمپز*یسون نق*طه ) انجام میدادیم. من واسه ی کارم به ترتیب از رنگای سفید/ کرم/ کرم پرنگتر و قهوه ای ناز استفاده کردم . کارِ سنگین و نازی شده بود .
وقتی استاد کارمو گذاشت پای تابلو که ازش حرف بزنه یهویی گفت کار خانم ... یه کار نرم و ملیحی ه . یه جورایی مثل خودشونه !
فک کنم تو این دو سه جلسه ای که شناختمشون یه شخصیت آروم و ملیحی دارن . خوب ِخوب تو صورتشون پیداست .
و اما من
اوضاع رابطه هم یه جورایی بهتر شده . البته اگه اذیت نکنه و بهونه گیری نکنه . منم دارم سعی میکنم که بهتر و بهتر باشم . فک کنم اون روزشمار هم بی تاثیر نبوده .
گوپـ ـی میگه آدم وقتی اینا رو میبینه میخواد هلشون بده برسن به هم !
وقتی دیروز روز شمارم درست شد رفتم کلی با خودم برنامه ریزی کردم .و به این نتیجه رسیدم که هرچی الان واحد بیشتری بگیرم به نفعمه . چون بعد ها ممکنه سرم شلوغ و شلوغ تر بشه و گذروندن واحدها سخت تر . طی همین تصمیمات به ابن نتیجه رسیدم که اگه خدا بخواد و بتونم این ترم همه ی واحدامو پاس کنم تابستون هم ترم تابستونه میگیرم که ترم پنجم راحت تر باشم .
تعطیلی هاتون خوش !