.

.

لباسی که یک سال دوختش طول کشید !

گ و اما تعطیلات ما . این چند روز من اصلا از خون بیرون نرفتم . کلی کار داشتم اما هیچکاری نکردم .

باز هم همون حس ِ زیبای تنبلی !

یا خواب بودم یا در حال چتیدن با جناب گوپی خان  قلب 

چون این چند روز تعطیلی بیکار بود و خونه. 

 

* یکی از دوستام پنجشنبه ای نامزدیش بود . بعد از دوسال و شش ماه دوستی آخرش عشقش به سرانجام مقصود رسید .و با  پسر همسایشون نامزد شد، یکی دو ماه دیگه هم انشاالله میره خونه ی بخت !

خدا کنه که خوشبخت بشه و روز به روز از آسمون براشون خوبی بباره و نی نی های قد و نیم قد بیارن . ما که بخیل نیستیم ( به قولی : نه اونا پیرن و نه خدا بخیل ) 

 

* پارسال آذر ماه عروسی دختر عموم بود . من یه پارچه از کیش گرفته بودم که واسه عروسیش لباس بدوزم . از شانسمون یه خیاط خوب پیدا کردیم و اونم قرار شد زود برام آمادش کنه . 

منم کلی ذوقیده بودم که حالا یه لباس شیک و پیک و خوشکل برام میدوزه . آخه خیاطه جوون بود و از اونایی که هر مدلی بدی نه نمیگه . 

2 روز مونده به عروسی زنگ زد که من سرمای بدی خوردم و ...  حلال بماند که من تو تعطیلی و اون زمان کم چقد حرس خوردم و از کجا لباس گیر اوردم ! 

خلاصه شهریور امسال باز رفتیم پیش خانوم خیاطه و مدل لباس رو تغیر دادیم . امروز زنگ زده که بیاین ... و قراره که هفته ی دیگه سه شنبه آماده بشه ( اگه خدا بخواد ، ان شا الله ) چشمک

حالا این لباسی که یازده ماهه داره دوخته میشه  دیدن داره نه !   دِموده شده دیگه پارچش  ابله  

 

* و دیگه اینکه دلم داره واسه ی پنج شنبه که گوپی سمینار داره تالاپ تولوپ میزنه . 

 یعنی من میتونم (بعد از یک ماه) از اون پایین گوپیمو ببینمش و  نپرم بالا ؟    

 

 * راستی از زمان وبلاگ نویسی به بعد سومین خاستگاریه که...! وبلاگم چه خوش یمن بوده . مجرداااا بشتابید !  دیروز داشتم تلفنی با دختر خالم حرف میزدم مامان اومد گوشیو گرفت بهش گفت یه کم اینو = من  نصیحتش کن عروس بشه ! 

طفلک نمیدونه ته دل من یه گوپی خان نشسته که با هم برنامه هااا داریم  

* میگن قالبم دیر باز میشه ، اشکال از گیرنده بوده یا از فرستنده ؟  اگه از فرستندس بگین یه کاریش بکنم . من تو تغیر قالب حرفه ایم ! چشمک