.

.

سی*نو*هه !

گ چهار شنبه یه هوایی بود دیدنی . بارون میومد اما هوا سرد نبود ٬ مه بود اما دوست داشتنی. بعد از کلاس با دوستم (اه) رفتیم بوفه ی دانشگاه آب چوش + کافی میکس خریدیم بردیم تو اوتوبوس نوش جان فرماییدیم . کللی هم حال داد .بعدم یه چیپس چیتوز ... 

چند وقت پیش دوستم از کتاب سینو*هه تعریف کرد٬گفت کتاب جالب و خوندنی یه .ساچلی هم یه چیزایی ازش گفته بود واسه همین سریع اس ام اس دادم به دوستم که برام بیاره .دو روزه معتادش شدم منم توصیش میکنم٬داستان پزشک دربار فرعونه٬ اگه این اینترنت.. نبود تا حالا تموم شده بود و باید منتظر جلد ۲ میموندم . اما جناب آقای اینترنت که نمیزاره !  

چهار شنبه شب کلی کار داشتم٬چون پنجشنبه یه تحویل موقت داشتم اما به دلم افتاده بود که استاده نمیاد.یه کارایی رو کردم٬ یه سریشم گذاشتم بعد.صبح تو سرما کلی با خودم کلنجار رفتم که برم یا نرم .  

به دانشگاه نرسیده دوستم زنگ زد که کلاس تشکیل نمیشه٬ گفتم اِ اِ اِ تو با چی برمیگردی ؟ جواب آقا ... دم در وایساده منتظرم . آی دلم سوخت ! 

اما کم نیووردم زنگ زدم به آقای همیشه مشغول که من کلاسم تشکیل نشد ٬امروز با هم باشیم ؟ کار داشت . بازم دلم سوخت ! اما اینبار کم اوردم...تو اوتوبوس اشکام ریخت. 

رفتم خونه و سینو*هه رو به ادامه ی خواب ترجیح دادم...